کلاس
امروز صبح بابای شیرین اومد دنبال من و آنیتا که ببرمون کلاس.(کلاس نمونه دولتی مصلی نژاد). خیلی مدرسه تمیز و خوبی بود.ساعتای ده بود که تعطیل شدیم و برای برگشت مامان آنیتا اومد دنبالمون.خیلی شیک و باکلاس رفتیم نشستیم تو ماشین.به سلامتی فقط کلید ماشین رو آورده بودن. وقتی در ماشینو باز کردیم تا یه رب داشت آژیر میزد. حالا چی شد؟؟؟؟؟؟؟ماشین بنزین نداااااااره. خیلی مجلسی از ماشین پیاده شدیمو ماشینو هل دادیم تاببریمش کنار.اینقدر زایه بود.هر کی رد میشد یه نگاهی میکرد.حالا از بدبختی ما کیفشون یادشون رفته بود و هیچ کس پول نداره.به یه بد بختی یه ماشین وایستاد تا ما رو برسونه و بعد پولشو بدیم بهش. تا در خونه داشتیم میخندیدیم. بای ...
نویسنده :
عطیه
12:12