عطیهعطیه، تا این لحظه: 23 سال و 11 روز سن داره

آسمان رویاها

چند تاعکس

سلام. خیلی وقته می خواستم چند تا عکس بذارم که وقت نمی شد که الآن وقت کردمو گذاشتم. یه ساعت پسر عمم از قم آورده واسم.با چندتا چیز دیگه که تو ادامه مطلب   ...
7 شهريور 1391

امروز

سلام. امروز صبح که از خواب پاشدم نمازمو خوندمو،یکراست رفتم سر کامپیوتر و روشنش کردم .بعد اومدم تو   نی نی وبلاگو و چند تا از وبلاگا رو خوندم.بعدشم سی دی تینکربل رو گذاشتمو دو قسمت از اونم دیدم.خیییییلی قشنگ بودو من خوشم اومد. بعد از تینکربل سی دی باربی و جشن سال نو رو دیدم اونم خوب بود. بعدش رفتم به مامان کمک کردم تا پیراشکی درست کنه و زود درست شد.خیلی خوشمزه بود. بای بای   ...
6 شهريور 1391

این روزا

سلام روز یکشنبه میخواستیم بریم باغ عموم .منم رفتم حموم و راه افتادیم. وقتی رسیدیم اونجا ساعتای4بود. بعد تصمیم گرفتیم عصر اسکیت بازی کنیم.ساعت6بودکه با یگانه ومائده جون و نفیسه رفتیم بیرون و اسکیت بازی کردیم. روز دوشنبه ام واسه ناهار کوفته داشتن که خیلی خوشمزه بود. این دو روز با حمیدرضا کوچولو و محیاجونی خیلی بازی کردیم.         ...
1 شهريور 1391

سلام

سلام سلام ببخشید چند روزی ننوشتم. شب جمعه عموم اومدن خونمون و سحر هم موندن . تا سحر بیدار بودیم و با یگانه و حسین بازی کردیم. سحری خوردیم و عموم رفتن و محیا و یگانه اینا وایستادن. قرار بود عصر جمعه بریم مولودی لباس وکفشمو آماده کرده بودم که نشد اما بایگانه شون رفتیم مایون . شب اونجا موندیم و صبح رفتیم جای چشمه و بعدرفتیم مسجد . خییییییییلی خوش گذشت و برعکس مشهد اونجا هواش سرد و خوب بود . شبم با هم رفتیم خونه عمم . ...
16 مرداد 1391

شروع خوب

سلام به همه کسایی که به وبلاگ جدید من سر میزننو منو خوشحال میکنن.  این بار اولیه که من یه وبلاگ دارم و می خوام خاطراتم رو توش بنویسم . سال دیگه  میرم کلاس ششم و توی این تابستون به کتابخونه میرم و کتاب ها و رمان های کودکانه مختلفی می خونم کتابایی که الآن گرفتم اسمشون قصه های مهتاب و کارآگاه مصییبت باره . نظر یادتون نره  ...
30 تير 1391

یک مهمونی خوب

آخ جون یک مهمونی خوب و بزرگ تو راه والآن خیییلی بهمون نزدیک شده. وا سه همینم من خیلی خوشحالم سال پیش تقریباهمه روزارو روزه گرفتم اگه خدا بخ واد امسالم میخوام همه روزارو بگیرم وااااااااای اون وقتی که سر سفره افطاریمو تاحد مرگ میخوریمو یاوقتی از خواب ناز بیدار میشیم تا سحری بخوریمو خیییییییلی دوست دارم بای بای تا دفعه بعد نظر یادتون نره     ...
29 تير 1391