عطیهعطیه، تا این لحظه: 22 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

آسمان رویاها

مسااافرت

1393/5/23 1:47
نویسنده : عطیه
274 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااام.

بعد از یه مدت طولانی بالاخره اومدم.تو این مدت خیییییلی اتفاقا افتاد که اگه بخوام بنویسم ده پونزده صفصه ای

میشه.

معدل هفتمم رو نوزده و هشتاد شدم.

چند روزه اومدیم مسافرتاول سه روز رفتیم شمال.بعد تهران خونه خالم.بعد قم خونه عمم.حالام که دارم

مینویسم کرجیم خونه عمم.

قم رفتیم حرم حضرت معصومه.خیلی خوب بود.بعدم رفتیم بازار چیزی خریدیم.خونه عمم تو قم یه کاسکو داشتن

خییلی با مزه حرف میزد.

خیییلی حرف دارم ولی الان نمیشه.دوس دارم عکس هم بذارم ولی بازم نمیشهخندونک

خلااااصه از سال تحصیلی هفتم فقط اینو بگم که یه دبیر علوم داشتیم بددد اخلاق.اصن فک کنم مشکل روانی

داش.یه جوری بود.ولی یه جورایی هم خوب درس میداد.

راااستی دلم واسه همه نی نی ها خیلی تنگ شده بود.همه خیلی تغییر کرده بودن و ناز شده بودن.محبت

معلوم نیس دیگه کی بتونم آپ کنم.دلم واسه همه نی نی ها تنگ میشه.

تا دفعه بعد باااای.

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ĸoѕαr
26 اردیبهشت 94 18:07
گوشه غار حرا هست مشغول نماز می شود درهای عرش سوی او آهسته باز غار را پر می کند ناگهان فرمان وحی با طراوت می شود قلبش از باران وحی باز می گردد به شهر بر لبش پیغام دوست می رود تا پُر کند شهر را از نام دوست عید مبعث برشما خاله گرامی وکودکتون مبارک.
خــــــــودمو خـــــــــودشـــــــ
5 تیر 94 11:57
يادمون باشه در املاى زندگى هميشه براى محبت تشديد بگذاريم تا از دوستيمان حتى نيم نمره هم كم نشه...